آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

 

ساحل دلت را به خدا بسپار

خودش

قشنگ ترين قايق را برايت مي فرستد

 



:: موضوعات مرتبط: تـوکـل،تسـليم،امـيد،حکمت، شعر،جمله زیبا ، ،


ن : ف م

مهرباني خداوند

 

روايت کنند مردي را که، هفتاد سال يا صنم (نام بت) گفته بود، يکبار از زبانش اشتباهاً ياصمد «اي بي نياز» صدا برآمد خداوند توجهي به حال او نمود.

ملايکه عرض کردند خداوندا، اين مرد هفتاد سال يا صنم گفت: يکبار آنهم اشتباهاً نام تو را (ياصمد) به زبان آورد، او را قبول درگاهت نمودي!؟

خداوند فرمود: شما نمي دانيد که من هفتاد سال منتظر بودم تا بنده ام نام مرا صدا کند، حال که من را خوانده است شرط دوستي نيست که او را نپذيرم.



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، ،


ن : ف م

خدا مرهم تمام دردهاست

 

خــــــــدا مـرهــم تمــام دردهــاست؛

هر چه عمق خراش هاي وجودت بيشتر باشد؛

خدا براي پر کردن آن، بيشتر در وجودت جاي مي گيرد

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، شعر،جمله زیبا ، ،


ن : ف م

خداي مهربانم، دوستت دارم ...

گفتم: خدايا؛ در زندگانيم دقايقي بود که هوس مي کردم سر سنگينم را که پر از دغدغة ديروز بود و هراس فردا، بر شانه هاي صبورت بگذارم، آرام برايت بگويم و بگريم، در آن لحظات شانه هاي تو کجا بود؟

گفت:عزيزترينم، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگي، بلکه در تمام لحظاتي كه بر من تکيه کرده بودي، من آني خود را از تو دريغ نکرده ام …

گفتم: پس چرا راضي شدي من براي آن همه دلتنگي، اينگونه زار بگريم؟

گفت: عزيز من، اشک تنها قطره اي است که قبل از آنکه فرود آيد عروج مي کند، اشکهايت به من رسيد و من يکي يکي بر زنگارهاي روحت ريختم تا باز هم از جنس نور باشي و از حوالي آسمان ...

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگي بود که بر سر راهم گذاشتي؟

گفت: بارها صدايت کردم، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايي نمي رسي، تو هرگز گوش نکردي و آن سنگ بزرگ، فرياد بلند من بود که از اين راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهي رسيد.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتي؟

گفت: روزيت دادم تا صدايم کني، چيزي نگفتي، پناهت دادم تا صدايم کني، چيزي نگفتي، مي خواستم برايم بگويي و حرف بزني، آخر تو بنده ي من بودي چاره اي نبود جز نزول درد که تنها اينگونه شد تو صدايم کردي ...

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندي؟

گفت: اول بار که گفتي خدا، آن چنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خدا گفتن تو را نشنوم، تو باز گفتي خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايي ديگر، من مي دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمي کني وگرنه همان بار اول شفايت مي دادم ...

گفتم: خداي مهربانم، دوست دارمت …

گفت: عزيز تر از هر چه هست، من دوست تر دارمت ...



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، گفتگوی خالق و مخلوق، ،


ن : ف م

خدایا دستمو بگیر ...

 

روي هر پله اي که باشي خدا يک پله بالاتر از توست

نه به خاطر اين که خداست

به خاطر اين که دست تو رو بگيره

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، شعر،جمله زیبا ، ،


ن : ف م

خدایا ...

 

خدايا ...!

گاهـي تو را بزرگ مي بينم و گاهـي کوچک،

اين تو نيستي که بزرگ مي شوي و کوچک

اين منم که گاهي نزديک مي شوم و گاه دور ...!

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، گفتگوی خالق و مخلوق، ،


ن : ف م

خداوند بیدار است

 

آنهايي که به بيداري خداوند اعتماد دارند،

راحت تر مي خوابند

 



:: موضوعات مرتبط: تـوکـل،تسـليم،امـيد،حکمت، شعر،جمله زیبا ، یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، شعر،جمله زیبا ، ،


ن : ف م

 

خدايا؛

تو آن مشترك مورد نظري

كه هميشه در دسترسي

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، گفتگوی خالق و مخلوق، ،


ن : ف م

خدايا به تو رو آورده ام!

 

خدايا با دلي مطمئن به تو رو آورده ام و از تو رو بر نتابم

از سر شور و شوق، آهنگ تو کرده ام

و با دلي مطمئن، به تو اميد بسته ام

تمنـاي من از تو هـر چنـد زيـاده باشد

در بـرابـر غنـاي تـو ناچيـز و اندک است

که دست عطايت از هر دستي گشـاده تر و برتر است

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، گفتگوی خالق و مخلوق، ،


ن : ف م

مهرباني خدا

 

خداوند فرمود: او را به جهنم ببريد

برگشت و نگاهي به خدا کرد

خداوند فرمود: صبر کنيد، او را به بهشت ببريد

فرشتگان سؤال کردند چرا؟!

جواب آمد:

چون او هنوز به من lميدوار است

 



:: موضوعات مرتبط: یاد خــدا،آرامش بخش دلهــا، شعر،جمله زیبا ، ،


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد